(قسمت دوم)
همانطور که ذکر شد، در واپسین روزهای سال گذشته عدهای از دوستان فعال در صنعت استخراج رمزارزها سرزده و سراسیمه وارد دفترم شدند و گفتند: چه نشستهای که در کمیسیون اقتصادی دولت استخراج رمزارزها به عنوان صنعت شناخته شد.
گفتم: این خبر خوشحالکنندهای است پس چرا مبهوت و مغمومید؟
گفتند: چون بلافاصله با پیشنهاد تعرفهای عجیب و بیمنطق برای برق مصرفی آن، تیر خلاص را بر پیشانی این صنعت شلیک كردند و عملا با تعرفه جدید ارایه شده از سوی وزیر نیرو و در صورت تصویب آن در هیات دولت، فعالیت در این صنعت مقرون به صرفه نیست و بیم شکلگیری فساد و کارهای زیرزمینی میرود.
از جمله آنکه وزیر محترم نیرو فرموده است چرا ما باید برق سوبسیدی را در اختیار عدهای بگذاریم در حالی که میتوانیم آن را صادر كرده و برای کشور ارزآوری کنیم؟
خلاصه در آن جلسه هر کس نظر و نقد و پیشنهادی مطرح کرد و در ادامه قرار بر این شد که ادامه مباحث فعالان صنعت استخراج رمزارزها، به جلسه دیگری موکول شود که جزئیات آن به این شرح است:
براي یافتن راهحلی از خطرات احتمالی تصویب تعرفه پیشنهادی کمیسیون اقتصادی دولت، در ادامه جلسه، افراد حضور به هم رساندند تا مذاکرات ادامه یابد. اولین نفر که آغازگر جلسه بود پیشنهادی به شرح زیر داشت:
در نامهای به وزیر محترم و نیرومند نیرو بنویسیم همان گونه که مستحضر هستند مقدار زیادی از برق این کشور توسط افراد نامعلومی مصرف ميشود كه وجهی پرداخت نمیکنند یا به عبارت دیگر برقدزدی وجود دارد ایشان لطف کرده دستور دهند جلوی این برقدزدی گرفته شود و قسمتی از آن را در اختیار ما گذاشته تا تولید ارز کنیم و لطمهای هم به صادرات برق کشور وارد نشود.
ولی از قرار معلوم این پیشنهاد و راهحل نیز مورد استقبال حضار قرار نگرفت و با صدای بلند اعتراض کردند و گفتند که مرد حسابی چرا میخواهی دل خودت و ما را به وعده سر خرمن خوش کنی، جلوی دزدی را مگر میشود به این راحتی گرفت؟ درست است که دزدها نه وزیری دارند نه وزارتخانهای و نه شورایعالی و نه کمیسیون و این جور چیزها ولی کار دزدان حساب و کتاب دارد مثل ما بیگدار به آب نمیزنند.
مثل من و تو در کار صنعت و نوآوری و تکنولوژی جدید وارد نمیشوند تا با یک مصوبه بدبخت شوند.
با توجه به شرایط، حساب شده و با هماهنگی و برنامهریزی کارهایشان را انجام میدهند.
هم خودشان به نان و نوایی میرسند هم دیگرانی را از پرتو وجود بخشندهشان بهرهمند میسازند.
با این جملات معلوم شد که این راهحل نیز مورد قبول واقع نشده است. سکوت چند ثانیهای بر مجلس حکمفرما شد که باز هم نالهای بلند شد که میگفت: ای خدا بدبخت شدیم به داد ما برس تو را خدا فکری کنید.
با شنیدن این ناله دستی دیگر نصفه نیمه بلند شده گفت: بیایید در نامهای به وزیر محترم نیرو بنویسیم که این پیشنهادش تا چه حد برای کشور زیانبار است و چگونه صنعت ما را از بین میبرد و به صنعت برق هم لطمه وارد میکند و اگر دلیل، منطق و برهان روشن ما را متوجه نشد از او سوال کنیم مگر خدا را نمیشناسی مگر به روز قیامت اعتقاد نداری مگر مسلمان نیستی پس چگونه میتوانی این چنین تیشه به ریشه دیگران بزنی که در شرایط تحریم برای این مرز و بوم تولید ارز میکنند.
هنوز کلامش منعقد نشده بود که صدای مخالفی بلند شد و گفت: انگار خودتان هم باورتان شده که وزیر نیرو چنین و چنان میکند اصلا این گونه نیست.
سوال شد پس چگونه است؟
_ آقایان از نفوذ نفوذ نفوذ غافل نشوید همه پرسیدند منظورت چیست؟
ادامه داد:
- عدهای کارنشناس خداشناس یا کارشناس خدانشناس با ارايه گزارشات نادرست چنان فتنهای بر پا میکنند که مپرس. ما از کجا بدانیم که در بین کارشناسان و افرادی که این پیشنهاد نابودی صنعت رمزارزها را ارایه دادند عوامل نفوذی وجود ندارد؟
آیا بازهم باید تسلیم نظرات آنها شویم، صنعتی نابود شود، نخبگانی تار و مار شوند و سالیان بعد بفهمیم که ...
هنوز جملهاش تمام نشده بود که اعتراض تنی چند از حضار سخن ایشان را قطع کرده و گفتند آقا موضوع را سیاسی امنیتی نکنید. موافقت و مخالفت اعضا، جلسه را به شلوغی کشاند که باز هم با نالهای بلند جلسه رنگ آرامش گرفت نالهای که میگفت: آقایون به جای این حرفها فکری کنید بدبخت شدیم.
این بار تنی چند از حضار پیشنهاد نوشتن نامهای به وزیر نیرو را داشتند که عدهای دیگر گفتند وزیر مربوط به صنعت ما وزیر فاوا است و باید مخاطب نامه ایشان باشد که پذیرفته شد.
ميهمانی با صدای بلند گفت نامه باید با احترام هر چه بیشتر انشا شود تا ایشان را خوش آید و نباید با هر چه در دل داریم صفحه سفید نامه را سیاه کنیم و ادامه داد مثلا بنویسیم:
با سلام و درود بر وزیر فعلی و رییسجمهور آتی کشور ما.
عدهای پرسیدند شما از کجا میدانید که ایشان ريیسجمهور آتی است؟ که گوینده در پاسخ گفت:
چه کسی بهتر از ایشان؟ جوان نیست؟ که هست
شیرین زبان نیست؟ که هست
خوشتیپ نیست ؟ که هست
خوشپوش نیست؟ که هست
به فکر جامعه زنان نیست؟ که هست
با جوانان همدم و همصحبت نیست؟ که هست
مراقب وضعیت گوشیهای ما نیست؟که هست
طرفدار هنرمندان و مدافع حقوق آنان نیست؟ که هست
فوتبال دوست و طرفدار استقلال نیست؟ که هست
صدای اعتراض بعضی از جوانان جلسه بلند شد که ایشان طرفدار پرسپولیس است و همزمان صدای عدهای بیشتر که ميگفتند: آقایان ما اینجا جمع نشدهایم که تمایلات فوتبالی جناب وزیر را کشف کنیم بلکه در فکر نجات صنعت خود هستیم.
فرد دیگری بپا خواست و گفت: با نوشتن نامه خدمت جناب وزیر جوان موافقم ولی از آنجا که ایشان جهرمی است و جهرم نزدیک شیراز، پس بهتر است با غزلی از حافظ شیرازى آغاز سخن کنیم
مثلا با این غزل
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
در وسط شعرخوانی اظهارنظرها شروع شد. یکی گفت بیت قشنگی است که نظر وزیر را جلب کنیم اما گاهی اتفاق افتاده است که به کیمیا نظر کردهاند خاک شده است. مثل همین صنعت ما که معلوم نیست کدام شیر پاکخوردهای نظرش کرد که ما ارز که حکم کیمیا داشت تولید میکردیم ولی خاک شدیم. و ادامه داد مدیونید اگر فکر کنید منظورم وزیر محترم نیرو است. و بلافاصله بیت بعدی را خواند که:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از کابینه دولت دوا کنند
چون این مصرع تمام شد اعتراضات شروع شد که: مرد حسابی چرا شعر حافظ را دستکاری کردی؟اصلا این شعر چه ربطی به مشکل ما دارد؟
که گوینده گفت: آقایان اجازه بدهيد به ربطش هم میرسید و ادامه داد که:
بیمعرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
باز صداها به نشانه اعتراض بلند شد و هر کسی در این شلوغی مطلبی گفت.
يکی با صداي بلند میگفت: مرد حسابی این چه طرز صحبت کردن با جناب وزیر است. این وزیر از با معرفتترین وزرا است، مگر ندیدی چگونه حق عادل فردوسیپور را از حلقوم رضا گلزار بیرون کشید.
دیگری گفت این شعر مشکوک است زیرا از وزیر خواسته است با ما معامله کند ما اهل معامله نیستیم حق مسلم خود را میخواهیم.
دیگری گفت: دوستان منظور این است که به جناب وزیر جوان بگوید اینقدر این طرف و آن طرف نرو ما را هم که تحت نظر مبارکت هستیم تحویل بگیر.
ميهمان سالخوردهتری با صدای بلند همه را به سکوت دعوت کرد و از گوینده خواست تا به خواندن شعرش بیتوجه به اظهارنظرها ادامه دهد.
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
چون این مصرع خوانده شد یکی از حضار بلند شد وگفت: بیخود نیست که به حافظ لقب لسانالغیب دادهاند گويا در جلسه حضور داشته است.
دیگری گفت: این بیت را حذف کنیم چون ممکن است به حضار محترم جلسه کمیسیون اقتصادی بر خورد.
فرد دیگری گفت: مگر آنها درون پرده بودهاند که به ايشان بر بخورد. از آن گذشته تا چند سال دیگر پرده بر نیفتد و اگر هم کس دیگری بیاید و پرده را بر افکند خود پرده دیگری آویزد و دو تا چهار سال از درون پرده قبلی گوید که مردم را از درون پرده خود غافل كند. خلاصه درون پردهایهای قبلی و بعدی که معمولا دوست و آشنا هستند در امان خواهند بود. فقط من و تو از بیرون پرده باید منتظر اوامر ابلاغی آنها برای نیست شدن بمانیم.
شعر ادامه پیدا کرد:
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
چون این مصرع خوانده شد حضار را حالتی از غم و اندوه در بر گرفت و سر برگریبان برده قطرات اشک از چشمانشان جاری شد:
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
و این مصرع حافظ نمکی بر زخم آنها بود زیرا با تمام وجود میپنداشتند صنعتی را که با تمام رنج و زحمت بنا نهاده بودند و چون پیراهن یوسف میتوانست کوری بسیاری از گرهها را بگشاید به دست برادران غیور تبدیل به مشتی آهنپاره شد که باید در سطل آشغال بریزند.
آنها شیون سرمیدادند و گواهی میدادند که حافظ واقعا لسانالغیب بوده است و از توصیف وی از آنچه دقیقا امروز رخ داده است مبهوت و شگفتزده شده بودند.
حتی یکی پرسید حافظ از شیرازیان بوده است یا از اردکانیان؟
دیگری گفت به نظر میرسد حافظ علاوه بر تسلط بر صنایع ادبی در صنایع دیگر نیز تسلط کافی و نبوغ فراوانی داشته است ولی انگار در آن زمان نیز کمیسیونهایی از جمله اقتصادی بوده و با پیشنهادات خود حافظ را خانهنشین کردهاند.
چون جلسه به این درجه از حزن و اندوه رسید بازهم بیسرانجام ماند و قرار شد در جلسهای دیگر راه چارهای اندیشه شود.
دیدگاهها