عصر ارتباط – عباس پور خصالیان – نقل قول جدیدی از دبیر محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام رسانهای شده است، مبنی بر اینکه: سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه برخلاف سیاستهای کلی سابق که موضوعمحور بودند، کاملا مبتنی بر مسالهمحوری شکل گرفته است. (هشتم خرداد 1401، وبگاه شناسنامه
قانون).
این بیان، ایراد منطقی دارد: بدیهی است که مساله یا مسایل نیز، نوعی موضوع به شمار میآیند، پس معقولتر آن است که بگوییم سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه نیز مانند سیاستهای کلی برنامههای سابق که موضوعمحور بودند، هنوز موضوعمحور است منتها موضوع یا موضوعهای مورد نظر مجمع تشخیص مصلحت نظام در این دوره و این بار، مسالهای خاص یا مسایلی معین است که شاید مورد شناسایی مرکز پژوهشهای مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار گرفته، اما مساله یا مسایل مربوط اگر هم مستند شده باشند، احتمالا هنوز منتشر نشدهاند.
مدل سیاستگذاری عمومی
مدل سیاستگذاری بر اساس هاولت (Hawlett) و رامش (Ramesh)، ابتنا به شناسایی مساله را تایید میکند: شش مرحله سیاستگذاری از منظر هاولت و رامش عبارتند از:
مرحله 0) شناسایی مساله یا مسایل؛
مرحله 1) تنظیم دستور کار؛
مرحله 2) تدوین سیاستها؛
مرحله 3) پذیرش یا تصمیمگیری در مورد سیاستهای برگزیده؛
مرحله 4) پیادهسازی سیاستها؛
و مرحله 5) ارزیابی سیاستهای پیادهسازی شده
[رجوع شود به Studying Public Policy: Policy Cycles & Policy Subsystems ؛ Michael Howlett, Anthony Perl و M. Ramesh].
همان طور که مشاهده میشود، مرحله صفر هر سیاستگذاری، شناسایی یک یا چند مساله است و فرایند سیاستگذاری همیشه با دریافت و تثبیت مسالهای برازنده هدف سیاستگذاری، آغاز میشود.
پس تاکید بر مسالهمحوری سیاستگذاری برنامه هفتم ، ادعایی گزاف است زیرا هیچ مسالهای کارمایه سیاستگذاری نیست و سیاستگذاریِ مساله محور (problemcentered، problemoriented یا problemdriven) اصلا وجود خارجی ندارد. چرا؟ چون با سیاستگذاری، بناست مساله یا مسایل اولیه، حل و رفع شوند تا هدفی مطلوب تحقق یابد.
مسالهمحوری بدون اشاره به مسالهای عام یا خاص!
طبق مدل سیاستگذاری بر اساسهاولت و رامش، معلوم شد که همه سیاستگذاران در مرحله صفر سیاستگذاری به شناسایی مسالهای معین میپردازند، اما میدانیم که مسایل موجود در حوزه سیاستگذاری، رهنگاشتنویسی و برنامهریزی برای توسعه زیرساختها و روساختهای کشور، بسیار متنوع و پرشمارند و برای عبور از نخستین مرحله سیاستگذاری باید اهم مسایل موجود شناسایی و از صافی خِرَد گذرانده شوند. حال پرسش این است که چون سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه مبتنی بر مسالهای مربوط شکل میگیرد، مساله مورد نظر دبیر محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، کدام مساله خاص یا عام است؟
دیزاین صورت مساله، پیشنیاز و همنیازی برای راهحل!
پرسش بعدی این است که چون طرح هر مساله نیاز به فرموله کردن صورت مساله مربوط دارد، مستندات مربوط به دیزاین صورت مسایل، کی، کجا و چگونه تدوین و منتشر شدهاند یا خواهند شد؟
هدف نهایی برنامههای پنج ساله توسعه
از میان همه مسایل موجود، کدام مساله دارای اولویتی برتر است که باید پیش از بقیه، فرموله و تدوین شود؟ بدیهی است که اولویت مورد نظر را هدف نهایی توسعه تعیین میکند. پس پرسش بعدی درمورد گزینش هدف نهایی و چیستی اهداف فرعی مندرج ذیل یک هدف نهایی معین است.
اهداف فرعی باید بر اساس اولویت و زمانبندی نسبت به یکدیگر مرتب شوند. تحقق هر هدف فرعی پیشین، پیشنیاز آغاز اجرای برنامه رسیدن به هدف فرعی بعدی است، همینطور تا تحقق هدف نهایی!
استراتژی کلان و استراتژیهای گذار
استراتژی کلان، یک برنامه جامع است که برای تحقق اهداف دولت در بلندمدت تهیه و تعریف میشود.
هدف نهایی برنامههای توسعه بر اساس این استراتژی کلان تعیین میشود.
اهداف بینابینی تا رسیدن به هدف نهایی برنامه توسعههای پنج ساله نیز نیاز به تعریف استراتژیهای گذار دارند!
برای تدوین برنامه استراتژیک، لازم است که اعضای یک scientific community در یک اندیشکده یا اعضای تیمی از دانشمندانِ وابسته به مرکز پژوهشهای مجمع تشخیص مصلحت نظام بیایند نخست استراتژی کلان را شناسایی کنند و استراتژیهای فرعی را از آن استراتژی کلان، مشتق و معین کنند و به تصویب مراجع ذیصلاح برسانند.
دیزاین پروژه پژوهش یا پیمایش
چون طرح هر مساله، در فرایند تدوین و تثبیت صورت مساله به انجام میرسد و صورت مساله، ماهیتا فاقد راهحل است و بدون نشان دادن راهکار رسیدن به حل مساله ارایه میشود، راهحلهای ممکن باید پس از دیزاین و اجرای پژوهش یا پیمایشی متناسب با هدف نهایی به دست آیند! پس مبتنی بر هر صورت مساله، لازم است که پیمایشی یا پژوهشی دیزاین و به کمک design science methodology بررسی و بازبینی شود. پس از انجام پیمایش یا پژوهش، راهحلها و راهکارها، باید سنجیده و بهترین راهحل و کارآمدترین راهکارها، باید بر اساس ملاک و معیارهایی معین به علاوه ذکر و تعیین میزان و درجه معینی از پیادهسازی، برای ادغام در قانون برنامه استراتژیک توسعه کشور، انتخاب شوند.
طرح مساله؛ مشکلترین قسمت سیاستگذاری
طرح مساله که آغازگر مراحل 1 تا 5 سیاستگذاری است اصلا و ابدا آسان نیست و از پس هر کسی بر نمیآید! در دست داشتن طرح مسالهای کلی لازم است، اما کافی نیست! صورت مساله کلی به علاوه صورت مسایل فرعی باید قابل درک و مورد اجماع سیاستگذاران باشد.
طرح مساله، ذاتا فاقد راهحل و راهکار است. پژوهشگران مرکز پژوهشهای مجمع تشخیص مصلحت نظام باید با استفاده از کارشناسان مرکز و ظرفیتهای بیرون از مرکز، راهحلهایی را به کمک پیمایش و پژوهش پیدا کنند و آنها را برای تصمیمگیری پیرامون راهحلهای برگزیده، به تیم سیاستگذاران ارایه کنند!
تواناییمحوری و توانشمحوری به جای مسالهمحوری
به جای مسالهمحور بودن، منطقی این است که سیاستگذاری برنامه توسعه، تواناییمحور و توانشمحور باشد!
توضیح اینکه نسبت توانایی به توانش، مثل نسبت گویایی به گویش، مثل نسبت دانایی به دانش، مثل نسبت روایی به روش، مثل نسبت بینایی به بینش و مثلِنسبت کوشایی به کوشش است.
توانایی، بالقوه است و توانش، بالفعل!
معنی اینکه برنامه توسعه باید تواناییمحور و توانشمحور باشد این حقیقت و واقعیت است که توانایی داشتن، لازمه کار است اما کافی نیست! ما برای مدیریت و کنترل اغلب برنامههای مورد نظرمان ممکن است، به صورت بالقوه، توانایی لازم را داشته باشیم؛ ولی در اغلب موارد ابزار، وسایل و ملزومات (فرضا سرمایه اولیه کافی و مهارتهای لازم) را برای پیادهسازی سیاستها به صورت بالفعل در اختیار نداریم.
مساله اصلی قانون برنامههای پنج ساله
مساله اصلی هر برنامه، چیستی هدف و بهینه بودن هدف است، از منظر بودجه و به لحاظ محدود بودن منابع!
هدف نهایی و اهداف فرعی برنامههای پنج ساله تاکنونی دقیقا معلوم نیست چیست؟ اینکه سیاستگذاران همیشه مایلند در رتبهبندیهای منطقهای یا جهانی، جایگاهی برتر یا رتبه اول را داشته باشند، هدف نیست، بلکه انگیزه است. هدف، مقصدی است که با رسیدن به آن، محو میشود.
ولی انگیزه، حتی پس از رسیدن به هدف، پابرجاست! پس، در رتبهبندیهای منطقهای یا جهانی، جایگاهی برتر یا رتبه اول را احراز کردن، نمیتواند هدف باشد بلکه انگیزه است.